محل تبلیغات شما

یک در بکشم
در قهوه ای اهنی
مثل همان دری که وقتی پشت نرده های چوبی تراس ایستاده بودمواز پشت درخت انار خیره اش میشدم
چند سال گذشت؟
یادم می اید اخرین بار که ایستاده بودم باد  موهای سفیدم را سیلی وار بر گونه های چروکم کوبید
گفته بودی موهایم را همیشه ازاد و بلند بگذارم.
همیشه مشکی باشد و بماند وشانه نکرده باشد.
تا وقتی با دست شانه کردی،نشانه گذاری شده مرا ببینی،
همراه جای دست هایت روی موهایم.

ان پیراهن بلند سفید با گل های ریز صورتی وقرمز ونارنجی تابستانی  تبدیل به یک لباس سیاه شده.
و اما ان کلاه حصیری
،یکبار باد امد و انرا بازیگوشانه از سرم برداشت و بر سر شاخه اویزان کردیادت هست ؟میگفتی دستم نمیرسد.
 باید منتظرت بمانم تا خودت بیایی و انرا پایین بیاوری.
دیگر ان را هم نمیخواهم.
دیگر ان پیراهن را هم دوست ندارم.

همیشه در اخر دَوَران رقصهایم،سرگیجه ام میگرفت،وهربار تعداد دورهارا بیشتر میکردی.
میگفتی وقتی گیج میشوم دوستداشتنی تر میشوم.
نمیدانم در  کدام چرخش دستم را رها کردی و دور سرم گم شدی که هنوز گیج در آن لحظاتم و خیره به در اهنی قهوه ای.
پیر شده و ناتوان نشسته بر روی صندلی 
در انتظارت.
میدانی،
انگار این در هم مث من پیر شده،
اخر یادم است،اخرین بار سفید رنگش کرده بودی.
میگفتی رنگ بختمان.
و امان از ناملایماتِ  تغییر دهنده ی بخت ها.

 ​​​​​

یک جرعه از جام خیال

کاش عمل به احساس میشد.

یک دربسوی خوشبختی...

ان ,هم ,های ,یک ,بودی ,موهایم ,ان پیراهن ,دیگر ان ,و انرا ,را هم ,قهوه ای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها